چشـماتـو وآ کن،مــَـنـو نگــآهـ کــُـن

تا حالا شده دلت واسه خودت تنگ بشه؟

چشـماتـو وآ کن،مــَـنـو نگــآهـ کــُـن

تا حالا شده دلت واسه خودت تنگ بشه؟

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۳ مطلب با موضوع «رمان» ثبت شده است

قسمت دوم 

  • م. آبان

قسمت اول رمان 

  • م. آبان

سلام به دوستان عزیز....این رمان رو من و دوتا از دوستای عزیزم نوشتیم...

امیدوارم خوشتون بیاد.......

یه نکته ی خیلی خیلی مهم : هر گونه کپی برداری از این رمان بدون اجازه ی رسمی از نویسنده و ذکر اسم نویسنده و منبع خلاف قوانین رایانه ای بوده و با شخص خاطی برخورد جدی می شود

خوب بریم سراغ خلاصه ی رمان :
3 پسر خوشگذران از خانواده هایی متفاوت با اخلاقی گوناگون
که برای اولین بار طعم دنیای دور از خانواده را میچشند، دنیایی بدون ثروت و مقام
دراین راه ناخواسته درگیرحوادثی مبهم میشوند و پرده از رمز و راز حقیقت در دنیایی واقعی 
بر میدارند................

ژانر : اجتماعی 

مقدمه : میگویند بیا ما هم هستیم..
ولی هر چه جلوتر میروم تهی تر میشوم از نامشان..
رسمشان و وجودشان..
تاریک و مبهم است راه پیش رویم..
ولی هنوز گرمای سوپ داغ و محبت همان خانه مرا تا به 
اینجا رسانیده..
میدانم ولی باز..دوباره ندای مبهم تری گوش هایم را برای شنیدن
شمارش معکوس پایان خوشیهایم فرا میخواند..
ولی هر چه سنگینی گام هایم قلبم را به شمارش 
ضربان هایش نزدیکتر میکند..
ذهنم روشنتر میشود از حقیقت تنهایی ما.. 
در کنار هم ولی بی همدم
و حال تنها صدای رخوت انگیز محبتی ناشناخته رهایم نکرد..
تا رسیدن به نقطه اول ..دو راهی اول که دور شدم از تو..
و نگاه تو..که در پیله ی تنگ و دردناک دوری مغناطیس نگاهت.. 
مرد شدم بی تو..ولی هم جوار قلبت..
و به طعم دوری و دوستی و عشق مصمم تر شده ام..
و حال مرد رویا های تو منم من...

  • م. آبان